اول از همه بگم ماشاا... یه وقت چشم نخوری ٣-٤ روزیه خیلی دختر خوبی شدی و شیطنتهات معقول تر شده ،البته عزیز دلم تو همیشه نسبت به سنت باهوشتر و عاقلتر بودی عزیزم! عاشق بارون شدی و همش میخوای بری کنار پنجره ببینی بارون میاد یا نه البته خودت میگی بالون! دیروز وقتی رفتیم خونه مامانی رفتی در اتاق دنبال خاله سارا یهو گفتی تارا تجو هتی؟(سارا کجو هستی!به لهجه شیرازی)!!!!حالا هم میگم به خاله چی گفتی میگه تارا تجویی؟(سارا کجویی یا همون کجایی). وقتی شیر میخوای و من میگم الان نمیشه میگی مامان دادا نانی دادا نانی(عمه فاطمه نازی) و میخوای از این ترفند استفاده کنی تا من شیرت بدم! قبلا گفته بودم به مامانبزرگ بابا احسان همه میگن...